جدول جو
جدول جو

معنی چرب ربا - جستجوی لغت در جدول جو

چرب ربا
(شَ کَ)
زیاده ربا. افزون ربا. بسیارربا، ربایندۀغذا و طعام چرب. ربایندۀ خوراک روغندار و چربی دار، لطیف ربا. نرم ربا. ربایندۀ چیزی مطبوع و ملایم طبع، ظاهراً کنایه از شخص غارتگر. (مخزن الاسرار چ وحید حاشیۀ ص 153) :
بخشش تو چرب ربائی که هست
نیست خدائی بخدائی که هست.
نظامی (مخزن الاسرار)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرب زبان
تصویر چرب زبان
کسی که با سخنان خوش و شیرین مردم را به خود راغب و مهربان سازد، شیرین زبان، خوش سخن، چاپلوس، متملق
فرهنگ فارسی عمید
(چَ غِ / غَ)
گوشت های لطیف و نازک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
کسی را گویند که به سخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از کسی باشد که بسخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب سازد. (انجمن آرا) (آنندراج). شیرین گفتار. (فرهنگ نظام). چرب سخن. چرب گو. خوش سخن. خوش زبان. چرب گوی. بزاع. حداد. حدید. خلیف. عذق. لوذع. مدره. (منتهی الارب) : خردمند چرب زبان اگر خواهد حقی را در لباس باطل بیرون آرد. (کلیله و دمنه).
ای ترسخن چرب زبان ز آتش عشقت
من آب شدم، آب ز روغن چه نویسد.
خاقانی.
چرب زبان گشتم از آن فربهی
طبع ز شادی پر و از غم تهی.
نظامی.
، کنایه از چاپلوس. (برهان) متملق. پشت هم انداز، فریب دهنده هم هست. (برهان). فریبنده بود. (انجمن آرا) (آنندراج). فریب دهنده. (ناظم الاطباء). کسی که با زبان نرم و شیرین مردم را فریب دهد. (فرهنگ نظام) ، بلیغ و فصیح و زبان آور. (ناظم الاطباء). رجوع به چرب سخن و چرب گفتار و چرب گو شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چرب روده. روده ای که درون آنرا به چربو و پیه و گوشت آکنده و پخته باشند. چیزی شبیه به ’سوسیس’ که حالا در مغازه های کالباس فروشی میفروشند، چربی روی روده ها. (ناظم الاطباء). رجوع به چرب روده شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده، بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت:
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(چَ قَ)
چرخ جنسی از اطلس است و چرخ قبا باضافت مقلوبی بمعنی قبای اطلس باشد. (آنندراج) (غیاث). چرخی قبا. چرخین قبا. اطلسین قبا. قبای اطلسین:
چرخ قبائی ز گهر یافته
کرده بسی صنعت زر بافته.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ قَ)
مراد از دور دامن قبا. (آنندراج) (غیاث). چرخ:
هر فلکی و اختری چرخ قبای او همان
با تو چه بستن کمر این دو سه یک قبای را.
میرخسرو (از آنندراج).
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا
(خُو)
زودربا. ربایندۀ چالاک و چابک:
ستاننده چابک ربائی است زود
که نتوان ستدباز هرچ آن ربود.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرب زبان
تصویر چرب زبان
شیرین زبان، خوش سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرب زبان
تصویر چرب زبان
((~. زَ))
شیرین زبان، چاپلوس
فرهنگ فارسی معین
خوش سخن، چرب گفتار، شیرین زبان، چاپلوس، زبان به مزد، متملق، مداهنه گر
متضاد: بدزبان، چاچول، چاچول باز، حراف، زبان باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی